از قلم تا قفس؛ محو آرزوهای آموزشی زنان افغانستان تحت فرمان طالبان


 از قلم تا قفس؛ محو آرزوهای آموزشی زنان افغانستان تحت فرمان طالبان

مقدمه

باورها بر این است که تسلط گروه طالبان بر افغانستان به صورت یک­بارگی و در طی چند روز صورت نگرفته؛ بلکه در طی چندین سال توسط لابی­گران این گروه، اعمال و رفتارهای طالبان قباحت­زدای و از شیوه­های ترویج خشونت و اندیشه­های عقب­گرایانه شان سفیدنمایی گردید و حساسیت­های ملت افغانستان در برابر طالبان فروکش و مردم بی­تفاوتی اختیار کردند.

در آخرین سال­های حکومت جمهوری، زمانی­که بحث از صلح و مصالحه و امنیت سرتاسری کشور حرف و سخنی به­میان آمد، یک­جانب قضیه حتما موضوع طالب در نشست­ها و گفتمان­های ملی و بین­المللی از سوی لابی­گران این گروه مطرح بحث قرار گرفت و به توجیه اعمال این گروه پرداختند.

تبلیغ و ترویج این افکار و اندیشه تا جایی گسترش پیدا کرد که دیگر هیچ حساسیتی از عمل­کرد دور اول گروه طالب که بیش­ترین جنایت را مرتکب گردیده بود، وجود نداشت و هرکسی باور به تغییر رفتار و غمل­کرد طالب داشت و می­گفتند که طالبان تغییر کرده و دیگر آن طالب دوران اول با آن خشم و پشم و خشونت نیست.

پس از ورود و تسلط دوباره گروه طالبان بر افغانستان، شوک عظیم بر اکثر مردم وارد و کسی نمی­دانست چه اتفاق افتاده و چه سرنوشتی در انتظار شان خواهند بود؛ برخی دیگر هم با فراموشی سپردن و نادیده گرفتن رفتارهای خشونت­بار دور اول این گروه، خوش­بین و راضی به نظر می­رسید که شاید در عصر گسترش تکنالوژی، انترنت و رسانه و حرکت جهیشی بسوی جهانی­شدن، شاید رفتار و افکار این گروه نیز دست­خوش تغییرات عصر نوین و امپراتوری دیجیتال قرار گرفته باشد.

از این خوش­بینی­ها و سفیدنمایی­ها نسبت به تسلط این گروه دیری طول نکشید که با اولین فرمان­های اجرایی مولوی هبت­الله آخندزاده رهبر غایب طالبان، ممانعت تحصیلی و آموزشی زنان و دختران بالاتر از صنف ششم و مقاطع تحصیلی در سطح اکادمیک روی دست گرفته شد و قلم از دستان دانش­آموزان و دانش­جویان گرفته شد و قفس بر قلم ترجیح داده شد.

مکاتب در ختم سال آموزشی آن­سال، شاهد سخت­ترین و اندوه­ناک­ترین خداحافظی­های دخترانی بودند که صنف ششم مکتب را امتحان داده بود و دیگر از حضور در صنف هفتم محروم بودند.

غم، نگرانی، ناراحتی، اندوه، ناامیدی و اشک­های کودکان دختر که رویاهای زندگی آرمانی در سر پرورانده بودند، بر دِه و دِیار، قریه­جات و خانه­ها سایه افکنده و مردم برای تداوم آموزش دختران شان و رهایی از این وضعیت، راه غربت و مهاجرت را در پیش گرفتند.

ابعاد ایدیولوژیک

در ذهن هر ذی­عقل ممکن این سوال پیدا شود که این ممنوعیت ریشه در چه تفاسیر افراطی و زن­ستیزانه­ی از دین دارد و چگونه طالبان آن را به عنوان یک اصل حکومتی تثبیت کرده اند.

طالبان برای توجیه اقدامات خود به تفاسیر محدود و گزینشی از متون دینی استناد می­کنند که عمدتا توسط جریان­های دیوبندی افراطی ترویج شده است. این تفاسیر، سوابق تاریخی از مشارکت­سیاسی، علمی و اقتصادی زنان در صدر اسلام را نادیده گرفته یا تحریف می­کنند تا ایدیولوژی انزواگرایانه خود را توجیه نمایند.

در تخلیص کلام در پاسخ این دغدغه می­توان گفت که این ممنوعیت­ها در یک چارچوب تحلیلی، چیزی جز آپارتاید جنستیی نیست که به مفهوم تحمیل سیستماتیک یک رژیم، جداسازی و تبعیض براساس جنسیت است که در آن، زن از حقوق اساسی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محروم می­شود.

طالبان با استفاده از یک تفسیر اجباری از دین و قدرت دولتی مطلق، این ایدئولوژی زن­ستیزانه را ه به طور کامل در تار و پود نظام حکومتی افغانستان تنیده و عملا نیمی از جمعیت کشور را به زندان خانگی سوق داده اند. هدف نهایی، حذف کامل زنان از تاریخ، سیاست، و فضایی عمومی افغانستان است.

نقض قوانین بین­المللی

ممنوعیت آموزش دختران و زنان در افغانستان توسط طالبان، نقض صریح چندین سند و معاهده کلیدی حقوق بشری است که دولت افغانستان (پیش از تسلط طالبان) به­عنوان عضو سازمان ملل متحد، آن­ها را تصویب یا به آن­ها ملحق شده است.

این نقض­ها نه­تنها حق آموزش را زیر سوال می­برند؛ بلکه اصل عدم تبعیض جنسیتی را نیز به طور کامل درهم می­کوبند.

کنوانسیون رفع کلیه تبعیض علیه زنان که افغانستان در سال 2003 به آن پیوست و آن را به یکی از مهم­ترین تعهدات بین­المللی خود در زمینه حقوق زنان تبدیل کرد، میثاق بین­المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و کنوانسیون حقوق کودک، علاوه بر دیگر اسناد بین­المللی و قطع­نامه 1325 شورای امنیت، بر عدم تبعیض جنسیتی و حق آموزش مساوی تآکید نموده که در حال حاضر به دستور هیچ کدام از این اسناد از سوی گروه حاکم، تمکین صورت نمی­گیرد.

اقدامات طالبان یک نمونه کلاسیک از نقض فاحش و سیستماتیک تعهدات بین­المللی افغانستان در قبال حقوق بشر است. باوجود این­که طالبان به­عنوان یک دولت رسمی به­رسمیت شناخته نشده اند، آن­ها به­عنوان مقامات بالفعل که کنترل بر قلم­رو و نهادهای دولتی را در اختیار دارند، مسئول رعایت تعهدات بین­المللی بشردوستانه و حقوق­بشری دولت پیشین شناخته می­شوند.

این اقدامات و به خصوص نقض آشکار اسناد بین­المللی به عنوان آپارتاید جنسیتی و در برخی موارد به عنوان جنایت علیه بشریت و یا آزار و اذیت جنسیتی مورد بررسی و محکومیت قرار گرفته است.

پیامدها

تصمیم طالبان مبنی بر ممنوعیت تحصیل دختران و زنان از مقطع ابتدائیه به بالا، تنها نقض یک حق فردی نیست؛ بلکه یک اقدام خودزنی استراتژیک است که بنیان­های توسعه اجتماعی و اقتصادی افغانستان را هدف قرار داده و منجر به تخریب سرمایه انسانی و ایجاد شکاف نسلی جبران­ناپذیر در کشور می­شود. این ممنوعیت، زنان را نه­تنها از کار؛ بلکه جامعه را از خدمات و تخصص حیاتی محروم می­کند.

در حال حاضر بیش­تر از روی­کردهای طالبان در افغانستان زیان و ضرر جبران­ناپذیر دارد؛ اما با تلاش و کوشش فراوان شاید بتوان به آن معضل فایق آمد؛ اما پیامدهای ممنوعیت و محرومیت زنان از تحصیل و آموزش در جامعه­ی مثل افغانستان که در حال توسعه و گذار است، دیگر به این زودی­ها قابل جبران نیست.

تضعیف سرمایه انسانی و محو تخصص­های حیاتی که باعث حذف متخصصان زن در آینده، بحران سلامت، افزایش مرگ و میر زنان و مادران، بحران آموزش، ضربه توسعه اقتصادی، انزوای نسلی و تضعیف آگاهی اجتماعی، احساس­ بی­هویتی، افسردگی مزمن، ناامیدی، سقوط سطح دانش خانواده­ها و عقب­ماندگی جهانی می­گردد، در اندک زمان قابل جبران نیست و این وضعیت می­تواند افغانستان را به دوران قرون وسطی برگرداند.

نتیجه

ممنوعیت آموزش زنان و دختران توسط طالبان یک فاجعه انسانی بلند مدت است. این اقدام نه­تنها حقوق بشر را نقض می­کند؛ بلکه با حذف سیستماتیک نیمی از سرمایه­های فکری و تخصصی جامعه، عملا افغانستان را از شانس هرگونه توسعه پایدار محروم می­کند. این خسارت، چه از نظر نیروی متخصص و چه از نظر روانی و اجتماعی، به سادگی جبران شدنی نیست و تا زمانی که این ممنوعیت­ها لغو نشوند، آینده­ی باثبات و مرفه برای مردم افغانستان متصور نخواهد بود.

در فرجام کلام می­توان گفت که ممنوعیت آموزش زنان توسط طالبان، سیاست چند وجهی است، نه یک محدودیت ساده؛ بلکه حذف سیستماتیک نیمی از جامعه افغانستان را در پی دارد که هم از نظر ابعاد ایدئولوژیک و مهندسی شده این گروه قابل بحث است، هم نقض آشکار قوانین و اسناد بین­المللی بوده و هم پیامدهای فاجعه­بار انسانی بلندمدت را رقم زده است.

این سیاست طالبان یک خودزنی اقتصادی-اجتماعی است که با نقض کامل اصول حقوق بشری، پایه­های توسعه و کرامت انسانی را در افغانستان تخریب کرده و با دفن آرزوهای آموزشی و عالی زنان، این کشور را در انزوای کامل حقوقی و فرهنگی قرارداده است.

مطالب مرتبط