ادبیات در بستر اعصار و تکامل


 ادبیات در بستر اعصار و تکامل

با گسترش جامعه و تغییر و تحول جدید در قرون و اعصار مختلف، تفاوت­ ها و تغییرات زیادی در ابعاد گوناگون به خصوص در نحوه زندگی انسان­ها، استفاده از ابزار و آلات و امکانات رفاهی زندگی، شیوه ارتباط و بیان احساسات و خواسته ­های درونی و نحوه زیست و زندگی افراد بشر بوجود آمده است.

مهم ترین تغییر که از آوان زندگی بشر و تا امروز بوجود آمده یا دیده شده، علاوه بر تغییرات مهم دیگر که از حوصله بحث من در این جا خارج است، همان تغییرات و تحولات ارتباطی، نحوه افهام و تفهیم بین گروهای مختلف، بیان احساسات و عواطف و حالت ­های روحی و روانی بشر بوده که با گذشت هر روز تغییر و تکامل در ابعاد مختلفی از زبان، ادبیات و گفتارهای کلامی و شفاهی دیده شده و سیر تکاملی پیموده است.

در این نوشته گذری داریم بر تعریف و بیان مختصری از زبان و ادبیات، ریشه­های تاریخی، تغییر و تحول و کاربرد ادبیات و زبان در زندگی روزمره با این وصف که زبان به عنوان مهمترین ابزار افهام وتفهیم در زندگی بشر نقش مهم داشته و ادبیات هم نحوه بازگو کردن و بیان احساسات را ایفا می­نماید، به ترتیب به آن پرداخته می­شود.

زبان و ادبیات مفاهیم جداناپذیر و در اکثر موارد لازم و ملزوم همدیگر است و هر کدام به دیگری وابسته می­باشد. زبان وسیله­ ی برای انتقال تفکر، اندیشه، احساس، عواطف و اطلاعات است؛ در حالی­که ادبیات استفاده هنرمندانه و خلاقانه از این ابزار است.

یا به تعبیر دیگر، زبان را می­توان یک نظام ارتباطی دانست که از واژگان، قواعد دستوری و صداها تشکیل شده و کاربرد اصلی آن برقرار کردن ارتباط بین انسان­ها و تبادل اطلاعات و معلومات یا به مفهوم دیگر همان افهام و تفهیم است.

زبان در واقع یک سیستم قراردادی و توافقی است که یک جامعه یا گروهی از افراد و اشخاص به توافق می­رسند که صداها یا نمادهای خاصی، مفاهیم مشخصی را نشان دهند. مثلا: "سنگ" یک شی و جسم سخت و مستحکم است که در طبیعت به شکل فراوان یافت می­شود و این یک ارتباط قراردادی است که به آن شی خاص که در دنیای واقعی اشاره دارد، سنگ گفته شود در غیر صورت؛ هیچ دلیل ذاتی وجود ندارد که چرا به آن شی سنگ می­گوییم؛ این فقط یک توافق است.

اما ادبیات کاربرد هنری و زیبایی شناسانه زبان است و هدف آن فقط انتقال اطلاعات و افهام و تفهیم نیست؛ بلکه بیان احساسات، اندیشه، ایجاد تصاویر ذهنی، بیان ناگفته­های ذهنی و روحی، تراوش و تامل در مسائل عمیق انسانی، و خلق زیبایی است. در بیان دیگر؛ می­توان گفت که ادبیات به زبان روح و جان تازه می­بخشد و معنی زبان را کامل و در واقع علاوه بر صدا، تبادل اطلاعات و یا یک ابزار صرف؛ تصویری از حالت روحی و روانی فرد بازگو نموده و به یک اثر هنری تبدیل می­کند. بنابراین، ادبیات را میتوان فرهنگ مکتوب یک ملت نامید.

به بیان ساده می­توان گفت که زبان و ادبیات در کنار هم، فرهنگ و تمدن یک جامعه را شکل داده، وضعیت موجود و خواستگاه مطلوب همان ملت و ملیت را باز گو می­نماید.

از آن­جا که محور اصلی پرداخت این نوشته به ادبیات است و اشاره به زبان هم به دلیل درک و سنجش تفاوت­های بیشتر بین زبان و ادبیات بود، از این رو لازم می­دانم که ریشه­های تاریخی آن را به بررسی بگیرم.

زبان و ادبیات گرچند تاریخ مشخص و مدون که یک نقطه و آغاز یک تحول را به آن نسبت دهیم ندارد و با پیدایش انسان­ها و لزوم برقراری ارتباط و افهام و تفهیم، زبان و ادبیات نیز شکل گرفته و به آغاز تمدن بشر بر می­گردد. جای که انسان­ها برای ثبت تجربیات و انتقال دانش و داستان­ها به نسل­­های بعدی، از زبان به شکل فراتر از نیازهای روز مره استفاده کرده در واقع پیدایش و شروع ادبیات بوده است.

از ادبیات شفاهی به شکل اسطوره­ها، حماسه­ها، افسانه­ها در دوران باستان، خلق روایت­ها، سرودها، نمایش­نامه­ها بیشتر با روایت داستان­های مذهبی و دینی در عصر گسترش ادیان و مذاهب در قرون وسطی و بروز جنبش­های رمانتیسم، رئالیسم و پست مدیرنیسم با توجه به اختراع ماشین چاپ و افزایش سواد در عصر مدرن و معاصر، هریک با نگاهی نو به جهان، شکل و محتوای ادبیات را تغییر دادند.

شناخت و همدلی، تآمل و خودشناسی، زنده نگهداشتن فرهنگ و تاریخ، گسترش دایره واژگان و قدرت بیان از کاربردهای مهم ادبیات در زندگی اجتماعی انسان­ها است که به ما این فرصت را می­دهد تا زندگی دیگران را از نزدیک تجربه کنیم، با شخصیت­ها همدلی کنیم، احساسات، انگیزه و چالش­های آن­ها را درک کنیم حتی اگر در زمان و یا مکان دیگری زندگی کرده باشند.

با خواندن شعر یا داستانی که به مسایل وجودی ما؛ مانند عشق، مرگ، هیجان، عدالت یا هویت می­پردازد به درک عمیق­تری از خودمان و جایگاه مان در جهان برسیم و با این ویژگی­ها و اوصاف، آداب و رسوم، زبان و باورهای یک جامعه را از نسلی به نسل دیگر منتقل کنیم و از طریق برقراری ارتباط با ریشه­های فرهنگی خود، هم دایره واژگان ما را افزایش داده، مهارت­های گفتاری و نوشتاری خویش را بهبود بخشیم و هم هویت ملی مان را تقویت کنیم.

 در نهایت امر میتوان یاد آور شد که زبان به عنوان وسیله و ادبیات به عنوان هنر و هدف در کنار هم، فرهنگ و تمدن یک جامعه را شکل داده و حامل فرهنگ و تجلی­گاه هنری آن فرهنگ است.

در واقع زبان و ادبیات در کنار هم، به ما این امکان را می­دهد که از واقعیت­های روزمره فراتر رویم و به دنیای تخیل و زیبایی سفر کنیم و با این وصف که ادبیات علاوه بر هنر کلمات؛ هنر زندگی نیز می­باشد.

مطالب مرتبط